فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
عمو همه چی دان

 

 

گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 2:2 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر


آدمک آخر دنیاست بخنــــد

آدمک مرگ همین جاست بخنــد

دست خطــی که تو را عـاشق کرد

شوخی کاغــذی ماست بخنــد

آدمک خر نشــوی گریه کنی !

کل دنیا ســراب است بخنــد

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخنـد 

آدمک اخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است

فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبح فردا به شبت نیست که نیست

تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه به یادت دادیم

بر زدن نیست که درجاست بخند

آدمک نغمه آغاز نخوان

به خدا آخردنیاست بخند.........




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 2:2 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر
خـُدایـــا
مـــی تــَوانـــم انـــدکـــی با تــو خلوتـــ کنمـــ ؟؟؟
قـــول مـــی دهم بیشتـــر از چــند لــحــظه وقـــتــت را نگـــیرم!
.
.
...

.
.
گــوشَتـــ را جـــلو بیاوَر...
بیا
بیا نــزدیکـــ تر...
"من خستـــه ام"
مـــی شـــنــوی؟؟



تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 2:1 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

یه روز به خودت میای
می‌بینی همونی شدی که نمی‌خواستی بشی
همون چیزایی برات اتفاق افتاده که فکرشم نمیکردی.....!



تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 2:1 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
... مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست! دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
اونوقت دلش میشکنه…




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 2:0 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

تکه تکه های سهمم...


چگونه تکه تکه های سهمم از تورا کنار هم بگذارم ؟؟؟

چگونه بسازمت ؟

آدم ها فراموش نمیکنند !!

فقط...

دیگر ساکت میشوند ... همین




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 1:58 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

 شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد 
می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
... استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر
آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :
خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
استاد گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و
کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
استاد این بار توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام
عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم
تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است !!!
استاد در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی رابخواهی ثابت کنی!!




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 1:58 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

دختر خانم عزیز،اگه میگی پسرا باید تو رو جای خواهرشون بدونن و باهات کاری

 

نداشته باشند،خب به نظرت چه عاملی باعث میشه بهت نگاه کنن و اذیتت کنن؟؟

 

غیر از اینه که تو یه کاری کردی که اونا نگات میکنن؟؟ درسته هرزه که باشه حجاب

 

نمیشناسه اما هرزه هم دنبال بیکاری مطلق نیست که هرکی رو دید انگولکش کنه

 

که...! تو یه قدم بردار،اونوقت میبینی که چقدر ازاون تیکه ها کم میشه...حداقلش تو

 

وظیفه ت رو انجام دادی،اونوقت دیگه کسی به تو گیر نمیده و همه هم تو رو جای

 

خواهر واقعی شون خواهند دونست...یه خواهر باحیا،نه یه........




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 9:14 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر
دوستت دارم، نه واسه اینکه تنهام

 

 

 

 

 

دوستت دارم، چون تو گفتی، همیشه هستی باهام

 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم، نه واسه اینکه بی قرارم

 

 

 

 

 

دوستت دارم، چون تو گفتی، هیچ وقت نمیکنی خارم

 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم، نه واسه اینکه دربه درم

 

 

 

 

 

دوستت دارم، چون تو گفتی، میگیری بال و پرم

 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم، نه واسه اینکه دل تنگم

 

 

 

 

 

دوستت دارم، چون تو گفتی، همیشه باهات یکرنگم

 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم، نه واسه اینکه دورم

 

 

 

 

 

دوستت دارم، چون تو گفتی، واست یه هم زبونم

 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم، نه واسه اینکه هستی تو رویام

 

 

 

 

 

دوستت دارم، چون تویی تنها فرشتة آرزوهام

 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم، نه واسه ادامة حیاتم

 

 

 

 

 

دوستت دارم، چون تویی تنها فرشتة نجاتم

 

 

 

 

 

 

 

 

دوستت دارم، نه واسه یه روز و دو روز

 

 

 

 

 

دوستت دارم، واسه همیشه، واسه هر روز



تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 9:13 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

تنهایی شاید احساس اون تک ستاره ی درخشان تو آسمونه

 که نزدیک به ماهه و مهتاب نمیذاره کسی چشمش اون رو ببینه!

تنهایی شاید احساس ماه باشه که به خاطرمهتاب

 نمیتونه تک ستاره ی درخشان کنارش رو ببینه!




تنهایی شاید احساس خورشید باشه

که به جز ابر که اون هم دشمنشه همدمی نداره!

تنهایی شاید احساس آسمون باشه

که فقط شاهد رفت و آمد ماه و خورشید و ستاره است

و فقط به این فکره که آیا زمانی خواهد رسید که دیگران شاهد رفتنش باشند!




تنهایی شاید احساس من باشه 

که نه آسمونم ونه خورشیدونه ماه و نه ستاره،تنها کسی هستم که آرزو دارم

 شبی بیاد که بدونم،آره فقط بدونم در این بیداری انتظار چه کسی رو میکشم!!!





تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/4/7 | 9:13 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

  • بک لینک | قالب وبلاگ | گسیختن
  • کد ماوس

    
  • از قدیم تا کنون
  • پیچک