فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
اردیبهشت 93 - عمو همه چی دان
سفارش تبلیغ

                                                                    مگی ببخشید




تاریخ : چهارشنبه 93/2/31 | 9:1 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

حرکات دختر خانم ها در زمانهای مختلف (طنز)

وقتی که مهربونن ———-> مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین

وقتی که اعصبانی میشن ———-> مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون

وقتی غر میزنن ———-> مثل مگس میرن رو اعصابت

وقتی که ناز میکنن ———-> مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن

وقتی که دروغ میگن ———-> قیافشون شبیه سوسک میشه(نکته کنکوری)

وقتی ناراحت میشن ———-> مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن

وقتی خوشحال میشن ———-> مثل کانگورو اینور اونور میپرن

وقتی جیغ میزنن ———-> مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری

وقتی که بترسن ———-> مثل موش سریع یه جا قایم میشن

وقتی خجالت بکشن ———-> مثل لبو قرمز میشن

وقتی که حرف میزنن ———-> مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه

وقتی که گریه میکنن ———-> مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه

بفرما ادامه مطلب

تاریخ : سه شنبه 93/2/30 | 10:30 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

از بدو تولد موفق بودم،وگرنه پام به این دنیا نمیرسید.از همون اول کم نیاوردم،با ضربه دکتر چنان گریه کردم که فهمید جواب"های"،"هوی"است.

هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد،پی در پی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمیکردم!

این شدکه وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلند تر بودم همه ازم حساب می بردند.

هیچ وقت درس نخوندم،هر وقت نوبت من شد برم پای تخته زنگ می خورد.

هر صفحه ای از کتاب را که باز می کردم،جواب سوالی بو که سال سوم،چهارم دبیرستان که بودم،معلمم که من را نابغه می دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی! تو المپیاد مدال طلا بردم!آخه ورق من گم شد بود

و یکی از ورق ها بی اسم بود،منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم،اومد بشکنمش که خانومی سراسیمه خودش را به من رسوند واز این که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکر کرد.

وگفت:نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت چیزی از زمین بر می داشتم،یهو جلوم سبز می شد و از این که گمشده اش را پیدا کرده کرده بودم حسابی تشکر می کرد.

بعدا توی دانشگاه پیچید:دختر رئیس دانشگاه،عاشق نا جی اش شده،تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!

یکی از بچه ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون،منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده بغل اون دختره!

خلاصه این شد ما جرای خواستگاری ما و الان هم استاد شمام!کسی سوالی نداره؟




تاریخ : سه شنبه 93/2/23 | 7:15 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

تیرامیسو بیشتر بهش میاد یک نوع قربون صدقه شمالی باشه تا دسر!


یه فامیل خیلی خجالتی داریم یه شب اومد خونه بابام اینا.

شب هم همو نجا خوابید. صبح بهش گفتم بفرما صبحونه گفت ممنون صبحونه خوردم!


خداییش دقت کردی؟میری حموم آب داغو واکنی چهارصد ساعت وامیستی تا داغ شه! حالا کافیه تو دستشویی اشتباهی آب داغو باز کنی،تو بیست صدم ثانیه میرسه به 120 درجه سانتیگراد.


وقتی پشت آیفون می پرسی:"کیه؟"95%مردم میگن "باز کن"5%باقی مونده هم میگن "منم"!سواله می پرسیم؟


تو خونه ما عطسه کنی کسی نمیگه عافیت باشه،همه میگن بیا،بفرما،لباس کم پوشیدی سرما خوردی!


یه بار واسم نامه رسید بعد نامه رو باز کردم مثل فیلما نویسنده نامه باصدای خودش نامه نامه رو واسم بخونه نخوند!لحظه سختی بود،تمام باورهام فرو ریخت.




تاریخ : سه شنبه 93/2/16 | 3:41 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

شما یادتون نمیاد
.
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
.
خودمم یادم نمیاد
مال خیلی وقت پیشه !




تاریخ : دوشنبه 93/2/1 | 5:18 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر
       

کد ماوس