از کسی که دوستش داری
ساده دست نکش
شاید دیگه هیچ کس رو
مثل اون دوست نداشته باشی
و از کسی هم که دوستت داره
بی تفاوت عبور نکن
چون شاید هیچ وقت ، هیچ کس تو رو
مثل اون دوست نداشته باشه
جنگجویی از استادش پرسید: بهترین شمشیرزن کیست؟
استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو. سنگی آنجاست. به سنگ توهین کن.
شاگرد گفت: اما چرا باید این کار را بکنم.سنگ پاسخ نمی دهد.
استاد گفت: خوب پس با شمشیرت به آن حمله کن.
شاگرد پاسخ داد: این کار را هم نمی کنم. شمشیرم می شکند.و اگر با دست هایم به آن حمله کنم, انگشتانم زخمی می شوند, و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارند. من این را نپرسیدم. بهترین شمشیرزن کیست؟
استاد پاسخ داد: بهترین شمشیرزن به آن سنگ می ماند, بی آنکه شمشیرش را از غلاف بیرون بکشد, نشان می دهد که هیچ کس نمی تواند بر او غلبه کند.
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست اینهمه جنگ و
جدل حاصل کوتهنظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست هر کسی قصهی شوقش به زبانی
گوید چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است ور نه از روز ازل دام
یکی،دانه یکیست رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه گریهی نیمه شب و خندهی مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
بنده: خدایا! خسته ام! نمیتوانم
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم
بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد
خدا: ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم، اما باز خوابید
خدا: اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نمازصحبت قضامیشود خورشید از مشرف سر بر میآورد
ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کند...
بنده ی من تو هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری
بنده: خدایا! خسته ام! نمیتوانم
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم
بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد
خدا: ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم، اما باز خوابید
خدا: اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نمازصحبت قضامیشود خورشید از مشرف سر بر میآورد
ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کند...
بنده ی من تو هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند
و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند.
کم کم یاد می گیری
که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
یاد میگیری که خیلی میارزی


با سلام
چندی پیش با یکی از دوستانم صحبت می کردیم و به این نتیجه رسیدیم
دو عدد دو رقمی در کف دستانمان هست
عدد اول در دست راست و عدد دومی که در دست چپ ماست
روایت و حرف حدیث در این مورد خیلی است اما دقیق نمیدانیم که واقعی ست در فقه یا خیر
اما در علم ریاضیات این امر تحقق یافته و به واقعیت نزدیک است
حال بریم سر اعداد و کف دستانمان
دست راست و عدد 18 که گفته می شود طول عمر با عزت حضرت زهرا ( س ) است
ووووووووووووووووووووووووو
جالب تر دست چپ است
دست چپ و عدد 81 ربطی هم به چیزی کسی ندارد یک عدد معمولی ست
اما با علم ریاضیات که ازش استفاده کنیم به این پی میبریم که 81 یک عدد نیست
جالب اینجاست که اگر عدد دست راست را از عدد دست چپ کم کنیم
به صورت زیر
63=18-81
و عدد به دست امد طول عمر مبارک خاتم النبیا حضرت محمد ( ص ) است
شاید سالها بعد در گذر جاده ها . بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم
آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
.به سلامتی کسایی که آرزوی یه دوستت دارم گفتن خودشون رو ، به دل آدم می ذارن ... اما دروغ نمی گن
و آنگاه که بر تارک بلندتری قله ها رسیدی
لبخند خودرا نثار تمام سنگ ریزه هایی کن
که پایت را خراشیدند....
تو از خاکی
منم خاک
چرا باید به دور تو بگردم؟
ندا آمد
تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم....
.: Weblog Themes By Pichak :.