فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز
عمو همه چی دان

نمیخواستم تنهایی را
اما تنها تو را میخواستم
نمیخواستم بی کسی را
اما دلم میخواست تو باشی همه کسم

مانده ام به پای تو که دوستت دارم ، خسته نیستم ، چون که تو را دارم
و روزی لحظه ای آمد که دیدم با تو چه دنیایی دارم ، مثل بهشت
وجودت ، نگاهت ، حرفهایت ، چه زیبا می تابند بر تن من و بازتابش عشقی است که مرا لحظه به لحظه دگرگون میکند
ساده تر مینویسم، دوستت دارم ! ساده است ، به سادگی یک قلب، اما پر از غوغا!
و من زمانی در هیاهوی قلب خویش ، زمانی که همه از عشق فراری بودند ، با شنیدنش پر از گریه و زاری بودند ، عاشقت شدم و هر چه خواستی در راه داشتنت قدم برداشتم و امروز رسیده ام به عمق قلبت، جایی پر از آرامش !
حالا از این سرزمین تنها ، من مانده ام و تو و خدا !
پس به آن کسی که جز من و تو در بین ماست دوستت دارم!
نمیخواستم تنهایی را ، اما تنها تو را میخواستم ، نمیخواستم بی کسی را ، اما دلم میخواست تو باشی همه کسم!
شدی تنها بهانه ، برای هر دلیل عاشقانه !
تنهایی بود در بینمان ، اما جزئی از عشقمان ، مثل اینکه من تنهایی در قلب توام ، مثل تو که تنهایی مال منی!

آپلود عکس


ادم در خانه که باشد خانه کپک خواهد زدبابا چیز زیادی از بابا بزرگ نمیداند و بابا بزرگ

 

همیشه به من میگفت تخم سگ باباجدن بابای بابا بزرگ رادوست ندارد باباهرگز

کنجکاو نبود بداند بابای بابا بزرگ مادر مادر بزرگ راکجای بیابانپیداکردکجای خیابان

 گم کردبابا چیز زیادی ازمانمیداندبابا بابا حرف ندارددعوا دارد بابارفیق بامامادانش

اموزان کلاس سوم(ب)اما بایدبا بچه هامون بچه گی کنیم بچه گی این بودانشای

 مادر باری ریشه های عقب ماندگی گفتنی ها کم نیست منوتوکم بودیمخوشک

  پژمورده تاروی زمین خم بودیم گفتنی ها کم نیست منوتوکم گفتیم مثل حزیان دم

مرگ از اغاز چونین در هم برهم گفتیم دیدنها کم نیست منوتو کم دیدیم بی سبب از

پاییز جای میلاداقاقی ها را پرسیدیم چیدنها کم نیست منوتو کم چیدیم وقتگل دادن

  عشق روی دار قالی چه بی سبب حتی پرتاب گل سرخی راترسیدیم خواندنیها کم

نیست منوتو کم خواندیم منوتو ساده ترین شکل سرودن را در معبربادبادهانیبسته

 واماندیم منوتو کم خواندیم منوتو واماندیم منوتو کم دیدیم منوتو کم چیدیم منوتو کم

گفتیم وقت بیداری فریادچه سنگین نخوفتیم منوتو کم بودیم منوتواما در میدان هاالک

اندازه مامیخوانیم ما به اندازه ما میبینیم ما به اندازه ما میچینیم ما به اندازه مامیگویم

 ما به اندازه ماه میرویم منوتو خم نو در هم نو کم هم نوکه میبایدباهم باشیممنوتو

 حق داریم در شب این جنبش نبض ادم باشیم منوتو حق داریم که به اندازه ماه هم

شده باهم باشیم گفتنی ها کم نیست چقدر جریمه نوشتیم جریمه جریمهنوشتیمو

 خط زدیم چقدر ازسر یعقوب لیس تا تهه شاه عباس جریمه نوشتیم چقدر ازمساحته

پرتقال که به (قاف غینش) هنوز مشکوکیم دل زده بودیم چقدر مشت علی حسن

اسیابان ده همان را دست انداختیم وچقدر از دست پیر زنو چین دامن زن جان

خمیازه کشیدیم چقدر از جم گریختیم وبه گل یا پیوچ نشستیمو سبکشیدیم چقدر

  فیلم جفتی باهم تاق زدیموازلاله سینما تاج عکس برنج تلخ خریدم چقدرتیزی

خطکش اقای اسول دین را بلند بلند درد کشیدیم وچقدر در زنگ طبیعی صدای گاو

دراوردیم چقدر برای اقای محمد خان سبیل کشیدیم وچقدر دور از چشممبسربی

 معرفت تمام غایب هارا حاضر کردیم چقدر اه چقدر جریمه نوشتیم چقدربرای فرزند

ساعی کوشا رضایت نامه نوشتیم چقدر عاشق بودیم وبابا خبر نداشت چهدردی

میکشید پیلی  ابریشم پروانه شدن را باهم چقدر درد کشیدیم منو پیله منوپروانه

بابا اما خبر نداشت چقدر از دست استاد نجم ابادی سیب گلبی سایه زدیم وقتی

میشد عشق را افتابی کرد در مهتابی هم میشد افتابی بود اگر اقای علوماجازه

میداد بابا اما خبر نداشت چقدر جریمه نوشتیم بجای اقایان بجای دیگران کهنکاشتن

که ما بخوریم چقدر اه چقدر در زنگ حساب کم بودیم اقا اجازه هست تختهسیاه

بارانیست چقدر اکسیژن کم اوردیم  راستی چقدر حیدروژن برای ساخت یک بمب

کم داشتیم چقدر دراولین شب  مستی راست گفتیم ویاد استاد را زیراب جرعه جرعه

سر کشیدیم چقدرراست مینویسیم وقتی همه دروغ میخوردن دروغ سرمیکشیدن

ودروغ برمیگرداندن اقا اجازه هست بالا بیاوریم اه درد بلند جوانان چقدر اهکشیدیم!

آپلود عکس










حافزه سرد یعنی ذهن من نیمه تمام مانده است

یعنی که من نیمه کارم حافزه سرد یعنی بایگانی

حواس من اتش گرفته است

چهار عمل اصلی ماشین حساب

حواس من جمع نیست من ازمن منها شدم

من درمن ضرب نمیشوم من برمن تقسیم نمیشوم

حساب من پاک پاک است دیکس را عوض کن اخمو

سیب ادم نیست سیبی که حوابه دندان گرفت

ادمو حوارا سیب خانگی از بهشت به زمین پرتاب کرد

مرا سیب سرد حافظ از زمین به فراموشی میکند

ماهمه را فراموش کردیم میگویند یادمان رفته است

اغاسی کشتی گیر نبود اواز میخواندو

نصیری نقاش نبود حالتر میزد

فروغ شاعر بود وعزیز بود ومنوتو اورا

نمیخواندیم مازن روزمیخواندیم وعزیز نبودیم

آپلود عکس

آپلود عکس




مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب، اسم خورشید داد
برای تمام نفس های من شعر گفت
مرا از ته خاک بیدار کرد
مرا شستشو داد، آغار کرد
مرا خط به خط خواند، تکرار کرد
شکار همه لحظه ها را به من یاد داد
برای من از شاخه برگی جدا کرد و گفت:
جنگل شو، شاعر
من از ارتفاع ترِ کاغذ و جوهر و عشق جاری شد
شبی کفشم از گَنگ تر شد
به من یاد داد ارتفاع ترِ گَنگ را در ته خواب گُنگِ سفر گم کنم
به من گفت:
گم باش و پیدا، که از سایه ها آفتابی تری

من و سایه را دوخت بر لاله
با لایه های گلایه
من و سایه را برد، تا پشت رمز و کنایه
من و سایه را برد، تا آفتابی ترین من
مرا در تمام نفسهای خود شیر داد
مرا در تنش غسل تعمید داد
به من اسم شب، اسم خورشید داد.





تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/3/10 | 1:8 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

مادر عزیزتر از جانم،بع!!

وقتی مرا از گله جدا کردند فکر می کردم که مرا به دست قصاب خواهند سپرد و به همین دلیل بسیار نگران بودم البته همین طور هم شد.

حاج رحیم قصاب مرا از بازار خرید و به خانه خودش برد.آن شب را نمی دانی تا صبح چگونه سحر کردم؛همه اش خواب چاقو می دیدم.

صبح قصاب برایم آب آورد؛فهمیدم که رفتنی هستم اشک جلوی چشمایم را گرفت و برگشتم به سمت روستا و از ته دل چند بار بع بع کردم.

قصاب مشغول تیز کردن چاقویش بود که  رضا،پسرش،آمد و گفت دست نگه دار که قیمت گوشت باز هم بالا رفته است فردا شاید قیمت یک کیلو گوشت بشود بیست هزار تومان.

از آن روز به بعد چند صبح این اتفاق تکرار شد ودست برقضا ما زنده ماندیم.حال هم قیمت گوشت به قدری گران شده که کس توان خرید آن را ندارد و خیال من هم آسوده شده که حالا حالا ها مردنی نیستم.

اما بگویم از قصاب که مرد بسیار خوبی است.هوای مرا دارد:چیزی برایم کم نمی گذارد.

یک بار چند تا سرفه کردم برایم دکتر آورد.

برخی از مشتریان قصاب می گویند که اگر قیمت گوشت همین طوری بالا برود احتمال که ما گوسفندان را نیز مانند اسب های روسی ثبت ملی شده اند،ثبت ملی بکنند و بشویم پشتوانه ارزی مملکت!!!

اگر اینگونه بشود احتمال دارد که من هم فکری برای تشکیل خانواده بکنم.

نمی دانی مادر اینجا یک دختر گوسفند زیبایی است که از دشت آورده اند.چشم هایش شبیه آهو است.گاهی با هم درد دل می کنیم و شاید یک روز به خودم اجازه بدهم ازش خواستگاری کنم.

مادر!دیگر زیاده عرضی نیست.

سلامم را به برادران و خواهرانم برسان

به سگ گله هم برسان.




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/3/9 | 10:48 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

1.در سال 52 جمعه داریم و می دانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.


2.حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است.بنابر این 263 روز دیگر باقی می ماند.


3.در هروز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا 122 روز می شود.بنابراین 141 روز باقی می ماند.


4.اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را می طلبد که جمعا "15 روز می شود.پس 126 روز باقی می ماند.


5. 1ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است.چرا که انسان موجودی اجتماعی است.این خود 15 روز است.پس 96 روز باقی می ماند.


6.طبیعتا"2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است در کل 30 روز می شود.پس 81 روز با قی می ماند.


7.روز های امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص می دهند.پس 46 روز باقی می ماند.


8.تعطیلات نو روز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز سال هستند پس 16 روز با قی می ماند.


9.در سال شما 10 روز را به بازی می گذرانید.پس 6 روز باقی می ماند.


10.در سال حداقل 3 روز به بیماری طی می شود3 روز دیگر باقی است.


11.سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2روز را در بر می گیرند. پس 1 روز باقی می ماند.


12.یک روز باقی مانده هم روز تولد شماست و چگونه می توان در آن روز درس خواند؟




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/3/8 | 11:37 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

میخوام از چنتا درد دخترونه براتون بگم ..
دخترا آماده باشین گـــــــریه کنـــــید !!!

فک کن تازه لاک زده باشی و حواست نباشه , دست کنی تو موهات !!!
از اون بدتر لاک زدی و دیرت شده و میخوای دکمه هاتو ببندی !!!
از اون فاجعه تر وقتی کامل آرایش کردی و میخوای لباس یقه اسکی بپوشی !!!
بعد مثلا از بیرون میای و آرایشتو پاک میکنی , همون موقع کار پیش میاد باز باید بری بیرون !



 

خبر فور? فور? "
.
.
لحظات? پ?ش با خبر شد?م
هواپ?ما? مسافربر? که از ن?و?ورک
عازم دب? بود از آسمان کشورمون
عبور کرد .,
اما لحظات? بعد از ورود در آسمان ا?ران
متوجه خطوط عج?ب? در رادار م?شه ..
و ناگهان با چ?ز عج?ب? برخورد م?کنه
و متاسفانه در خل?ج فارس سقوط م? کنه ...
به گزارش خبرگزار? "***"
پس از کشف و بررس? جعبه س?اه
علت سقوط هواپ?ما برخورد با )) کل?پس ?ه دختر ا?ران?
(( بوده ...
روحشان شاد و ?ادشان گرام?

 




الان بچه هه 7 ساله تخت دو نفره داره.
زمان ما، میذاشتن ما رو پاهاشون به حالت سانتریفوژ اینقد تکون میدادن تا پلاسمای خونمون جدا میشد میخوابیدیم

 


استاد م?گه چرا سمت راست ک?س هم?شه شلوغ تر از سمته چپه ! ؟
گفت?م : چون وا?رلس ا?نور بهتر آنتن م?ده !!!!!!
دچار ?اس فلسف? شد ب?چاره


 

نکات ظریف پنهان کاری:
اگه رو فرش یه پارچ آب ریختین:در کمال خونسردی یه بالش بزارین روش تا خودش خشک شه
نمک ریختین؟ دیگه خودتون میدونین که! با دست بزنین پخش وپلا شه
فلفل ریختین؟ چون بو میده، اول دو لیوان آب بریزین، بعد یه بالش بزارین روش!

 


 

بچه بودم،
بابام منو برده بود مسجد، امام جماعت هم پیر بود آروم آروم نماز میخوند،
منم حوصه ام سر رفته بود پا شدم رفتم بالای منبر میکروفونو ورداشتم، شروع کردم به خوندن شعرای مهد کودکمون،
کل مسجد داشتن همراه با لبخند ملیحی به نمازشون ادامه میدادن ...
یهو دیدم بابا نمازو ول کرده اینهو پلنگ گرسنه داره میاد سمتم، منم که به شدت احساس خطر میکردم فرارو به قرار ترجیح دادم و بابا بدو من بدو،
منم که ریزه میزه بودم از بین نماز گزارا سریع رد میشدم و داد میزدم : کمک این میخواد منو بزنه !! چند نفر که اصن افتاده بودن کف مسجد ریسه میرفتن، بقیه هم در حال ذوق کردن بودن، این ماراتون حتی تو تامو جری هم بی سابقه بود تا اینکه بابام منو گرفتو تا میخوردم منو زد


 

وص?ت ?ه پسر
.
.
به نام خدا
وقت? ا?ن نامه را م? خوان?د من د?گر در ا?ن دن?ا ن?ستم،
بلکه در اون دن?ا هستم!
مادر جان خواهش م? کنم روز خاکسپار?م از اون خرماها که
گردو داره توش نده، چون دوستا? من ?ه سر? ند?د بد?د
هستن که م?ر?زن رو خرماها دخلشونو م?ارن !
در اول?ن فرصت بعد از فوتم کامپ?وترم را در آتش سوزانده ،
و خاکسترش را با اس?د بشو??د که چ?ز? از آن باق? نماند،
چنتا س? د? ز?ره تختمه که روش نوشته آهنگا? مجاز، ول?
گول نخور?د و خواهشن ند?ده بشکون?دشون !!
?ه دوس دخدرم داشتم که هم?شه م? گفت : ا?شالله بم?ر?
که ?ه دن?ا از دستت راحت بشه اون زنگ زد بهش نگ?د من مردم!!

 


 

دختره تو پروفایلش نوشته دوست داشتم اگر قرار بود شی باشم، قلم می شدم.
اگر قرار بود حیوان می شدم عقاب می شدم. اگر قرار بود حس می شدم، محبت می شدم…
بش گفتم اگه قرار بود آدم میشدی چی میشدی؟؟؟
کلی بد و بیراه بم گفت


بــابــام اس فــرسـتاده: هــلـو، ســاعت 7 دم در حــاضر بــاش مــیـام دنـبالـت!!!
مــنــم فــکـر کـردم ازش عــاتـو گــرفـتم جــو گـرفـت جواب دادم: بــاشـه شــفـتـالـوی مـن ,مـانـتـو خـوشـگـلمـو میـپـوشـم مـیـام عـجـیـجـم!!!
بــعد بـابـام جـواب داد: اسـکـلِ بیــشــعـور, هـلـو یـعـنی سـلام ,عــاخـه تـو کـی میخوای آدم شی ؟؟؟20 سالت شد آدم نشدی,مــن چـه گـنـاهـی کـردم کـه تو پــسـرمـی؟؟؟

 


 

تلویزیون داره میگه :
جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...
یهو بابام برگشته میگه :
مسیرشون مشخصه دیگه ...
اینترنت ..آشپزخونه...
اینترنت...دستشویی...
اینترنت...تخت خواب







تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 93/3/7 | 11:39 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

خاطرات خیلی عجیبند

گاهی اوقات می خندیم،به روزهایی که گریه می کردیم!

گاهی گریه میکنیم،به یاد روزهایی که می خندیدیم!


در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد آن گاهی ست و تنها یک گناه وآن جهل است...


برای آنچه که دوستش داری از جان باید بگذری

بعد،می ماند زندگی و آنچه که دوستش داشتی...


دوستان آزموده شده را با قفلهای فولادی به قلب و جان خود می بندم.


قدر چیزی را که داری بدان،قبل از اینکه زمان به تو یاد آوری کند:باید قدر چیی که داشتی می دانستی


تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش،خواهی دید که آن لحظه هرگز نخواهد رسید.


اگر تمام درهای دنیا برویت بسته شد،دنبال درهای بسته بدو خدای تو و یوسف یکیست...


گاهی وقتا"سکوت"بهترین حرف و"نبودن"بهترین حضور است...


کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم مثل ساعت هایی که صبح،دلسوزانه به زنگ می زنند

ودر میان خواب و بیداری،بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم خیلی دیر شده...


درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند

درآتش کوره ها ساخته شده است....


همیشه تفاوت آنچه را که بدست آوری و آنچه را که سزاوارش هستی را بدان...


خواندن بی اندیشه بیهوده است واندیشه بدون خواندن خطرناک...


خشم با دیوانگی آغاز میشود و با پشیمانی پایان می پذیرد...


می دانی چه موقع از روی دو چرخه می افتی؟

زمانی که رکاب زدن را فراموش کنی زندگی نیز اینگونه است...


عکس ها قشنگ،دلیل بر زیبایی تو نیست ساخت دست عکاس است

در ونت را زیبا کن که مدیون هیچ عکاسی نباشی


رویا های کوچک را آرزو کن

زیرا برای تکان دادن قلب به اندازه کافی قدرت ندارند.




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 93/3/6 | 11:32 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!

پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟

زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم

ماموران مدرک خواستند،

زن و مرد گفتند نداریم !

ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!

زن و مرد گفتند برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم … !

اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!

دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست!

سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند،
ما احساسی به هم نداریم!

چهارم آنکه آنها با هم بگو بخند می کنند،
می بینید که، ما غمگینیم!

پنجم، آنها چسبیده به هم راه می روند،
اما یکی از ما جلوتر از دیگری می رود!

ششم آنکه آنها هنگام با هم بودن کیکی، بستنی ای، چیزی می خورند،
ما هیچ نمی خوریم!

هفتم، آنها هنگام با هم بودن بهترین لباسهایشان را می پوشند،
ما لباسهای کهنه تنمان است.. !

هشتم، …
ماموران گفتند
خیلی خوب،
بروید،
بروید،..
فقط بروید




تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 93/3/5 | 9:55 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

اعتراف میکنم وقتی از خیابون رد میشم اسم تابلو مغازه ها رو می خونم اگه تو ماشینم باشم.

سعی می کنم همرو بخونم اگه نشه یه جورای وجدان درد میگیرم اصن یه وضعی این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه ها رو تیتر روزنامه هارو بخونین تا روخونیتون قوی بشه دیگه مونده تو سرم!!


اعتراف میکنم تو نصب بازی یا نرم افزار همیشه موس رو میگیرم جولویه اون سبزه تا به اون برسه.بعد یکم میره جلو ذوق میکنم میگم ایول بدو برس به اون سبزه دیگه چیزی نمونده!!


اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداشم توپ پلاستیکی رو که به زور و اسم خریده بودن پاره کردیم ببینیم توش چه شکلیه!!!


اعتراف میکنم تا اول راهنمایی به سبقت می گفتم سرقت

اول راهنمایی که رفتم تازه فهمیدم این دو تا با هم فرق دارند.


اعتراف میکنم بچه با دوستم رفته بودیم رستوران که یه پسری که تازه غذاشو سفارش داده بود یک گاز از ساندویچش خورد رفت

من دوستم یه نگاهی به هم کردیم و حمله کردیم به غذای طرف در حال بلعیدن بودیم که آقا برگشت

نگو رفته موبایلشو بیرون جواب بده دوباره یک نگاه به هم کردیم و الفرار




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 93/3/4 | 8:10 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالی که بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه میکنن؟


چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟


چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی،از سرنگ استریل استفاده می کنن؟


چرا تارزان ریش و سبیل نداره؟


آیا میشه زیر آب گریه کرد؟


چطور ممکنه انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بزاره؟


اگر روغن ذرت از ذرت تهیه می شه و روغن سبزیجات از سبزیجات،پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 93/3/3 | 10:11 صبح | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

 سربازی راهی برای آدم کردن پسراســـــــــــــــــــــــت

 

اما دخترا از هیچ راهی آدم نمیشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن !!!

پسرا دست جیغ هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

 اخه دخترا فرشته ان و فرشته ها هیچ وقت آدم نمیشن !

دخترا دست جیغ هورااااااا

اما مقام آدم از فرشته بالاتره

 پسرا موج مکزیکی .............. 

و اما آدم اشتباه میکنه مجازات میشه اما فرشته ها پاکن ، ماهن ، گلن ....

 دخترا حالا موج مکزیکی رو برین نوبت شماست ........................................... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خصوصیات آدم های خوش قیافه ...........

کم حافظه هستن :|

دومیش چی بود ؟ چی بود ! اَه یادم رفت !





 

اگه به ?ک مگس بال ها? پروانه رو بد? ...

نه ز?با م?شه ...

نه م?تونه باهاشون پرواز کنه !

م?دون? چ?ه رف?ق ؟!

دارم از "اصـالت " حرف م?زنم :||||||||

 

 

 

 

بچه : بابا ک? ?خچال و اختراع کرد

 بابا : نم? دونم

.

.

.

.

.

.

.

.

.

پس کولر رو ک? اختراع کرد

بابا : نم? دونم

مامان : بچه ا?ن همه از بابا ت سوال نپرس چرا مزاحمش م? ش? ......

بابا : بزار سوال کنه معلوماتش بره با? |:

 

 

 

 

 

?ه روز داشتم تو خ?ابون راه م?رفتم که ?کدفعه ?ه اتفاق بد? برام

افتاد ...

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

 .

?عن? واقعا ا?نقدر نگران من? که تا ا?ن پا??ن اومد?؟؟ !!

هم?ن برام بسه خخخخ P:

 

 

 

 

 

یه سری آدما شعور رو باید از لوازم الکتریکی یاد بگیرن, والااااا :|


الان موبایل و سینما خانواده روشن میشن سلام میکنن :)


تازه نوکیا دستم میده !!! o;O

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واسه باغمون سگ خریدیم دزد نیاد

 سگ رو دزدیدن :|




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/3/2 | 12:29 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

می گویند:در ایام قدیم دختری تند خو و بد اخلاق وجود داشته که هیچ کس حاضر به ازدواج با او نبوده است.پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه،او می گوید که می تواند دخترک را رام کند.خلاصه پس از مراسم عروسی،عروس و داماد وارد حجله میشوند،پسرک احساس تشنگی می کند. گربه ای در اتاق وجود داشته از وی می خواهد که آب بیاورد.چند بار تکرار می کند که ای گربه برو برای من آب بیاور.چند بار تکرار میکند که ای گربه بر برای من آب بیاور.گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مر جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر گربه را از تنش جدا میکند. سپس رو به دختر می کند و می گوید برو آب بیار......




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/3/1 | 7:14 عصر | نویسنده : حمیدرضا عزیزی | نظر

  • بک لینک | قالب وبلاگ | گسیختن
  • کد ماوس

    
  • از قدیم تا کنون
  • پیچک