در هر سحری با تو همی گویم راز بر درگه تو همی کنم عرض نیاز
بی منت بندگانت ای بنده نواز کار من بیچاره ی سر گشته
گر خاک تویی خاک تر از خاک شدم چون خاک ترا خاک شدم پاک شدم
غم سوی تو هرگز گذری می نکند آخر چه غمت از آن که غمناک شدم
غمناکم و از کوی تو با غم نرود جز شاد و امیدوار وخرم نروم
از درگه همچوتو کریمی هرگز نومید کسی نرفت و من هم نروم
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم محتاج برادران وخویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده تا از در تو در ایشان نشوم
از هستی خویش تا پشیمان نشوی سر حلقه ی غارفان و مستان شوی
تا در نظر خلق نگردی کافر در مذهب عاشقان مسلمان شوی
.: Weblog Themes By Pichak :.