خنگول کبابی داشته...میره تو کار ساختمان سازی...ولی هر چی می ساخته بعد از مدتی خراب می شده...میرن از کارش بازدید می کنن...میبینن وقتی دیوار خشک می شده تیر آهناشو می کشیده بیرون!!!
پلیس ماشین خنگول را که باسرعت در خیابون میراند،متوقف کردو گفت:هشتا مسافر داری وبا این سرعت هم میروندی راننده با عجله گفت:آخه اگه تند نرم،اون سه نفری که توی صندوق عقبند خفه میشند!!!
خنگول بازنش میره خارج از شهر برای تفریح.خلاصه بین راه میگه:همین جا وسط جاده بشینیم!
هرچی زنش میگه بریم کنار اون درخته جا بندازیم بشینیم بهتره قبول نمیکنه بعد از مدتی یه تریلی با سرعت به اون ها نزدیک می شه راننده بدبخت ترمز میگیره ومحکم میزنه به درخت کنار جاده.خنگول خوشحالو خندان میگه:خانم جان دیدی گفتم وسط جاده امن تره!!!اگه رفته بودیم کنار درخته الان تریلی ما رو له کرده بود!!!
خنگول از دوستش پرسید: کجا دنیا اومدی؟ می گه تو بیمارستان خنگول میگه وای،مگه مریض بودی؟
یه نفر که تازه رانندگی یاد گرفته به تعمیرگاهی رفت وگفت:آقا لطفا ببینید ماشین من چه اشکاری داره که مدام به در و دیوار می خوره؟
یه نفر می خواست کبریت سوخته روشن کنه هر چی کبریت رو میزد،روشن نمی شد. دوستش میگه:شاید خرابه.خنگول،جواب داد:نه بابا،همین 5دقیقه پیش روشن شد!
یه روز یه نفر بادوتا خیار تو دستش میره تو مغازه میگه:آقا خیارشور دارید؟میگه:بله.میگه:پس بی زحمت این دوتا خیارم بشورید!
.: Weblog Themes By Pichak :.