به نامردی نامردان قسم خوردم که نامردی کنم در حق نامردان عالم
خیلی سخته که توی پاییز با غریبی آشنا شی، اما وقتی که بهار شد یه جورایی ازش جدا شی
شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینجور نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبارست
بارون نباش که با التماس خودت رو به شیشه بکوبی ... ابر باش که همه منت باریدن تو رو بکشن
از زندگی لذت ببر چون آخر جاده زندگی یه تابلو هست که روش نوشته دور زدن ممنوع
محبت مثل یک سکه میمونه که اگه بیفته تو قلک قلب دیگه نمیشه درش اورد اگرم بخوای درش بیاری باید اونو بشکنی
در صفحه شطرنج زندگی همه ی مهره های من مات مهربانی تو شدند و من قلبم را به تو باختم
صویر چشمان تو را در رویا ها کشیدم، باغ گلی از جنس مریم ها کشیدم، تو گم شدی در جاده های ساکت و دور، من هم به دنبال نفس هایت دویدم
نه دل در دست محبوبی گرفتار، نه سردرکوچه باغی برسردار
از این بیهوده گردیدن چه حاصل ؟؟ پیاده می شوم، دنیا نگهدار
مادرم میبوسم دستانت را که آرامگاه امنم بود
میبوسم رویت را که زیباترینم هست.
میبوسم چشمانت را که شب ها بخاطر من روی هم نگذاشتی شان.
وعشق واقعی من تو هستی که هنوز هم که هنوز هست عاشقانه با آغوشت هرچند کم آارم میشوم.
.: Weblog Themes By Pichak :.